آخر حسین مرا می کشی...

 

 

 

 

آرام نشست و تکيه داد به ديوار
دلش گرفته بود
اشک چشمانش با بغض گلويش حرف ميزد
يکي از چشم انتظاري ميگفت
يکي از غم دوري
همدرد خوبي بودند براي هم
آخر حرفشان يکي بود...
آنقدر انتظار ميکشم آقا تا کربلايي ام کني...
ناگهان دلش به صدا در آمد
آهي کشيد و گفت:
آخر ميکشي مرا حسين...

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : چهار شنبه 6 شهريور 1392

mohammad rasolalah yasgroup.ir 30 عکسهای متحرک به مناسبت میلاد رسول اکرم (ص)

روزی در تقویم خواهند نوشت :‌


« تعطیل ، روز فرج آقا امام زمان »‌

و بعد در مدینه ، کنار ساختمان نیمه کاره‌ای تابلوی زیر رامی‌بینی :

« پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم فاطمه زهرا(س)‌»

کارفرما :‌ قائم آل محمد (عج)

پیمانکار :‌یاران حضرت

مساحت :‌وسعت دل تمام عاشقان آن حضرت

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 27 خرداد 1392
پاسخ به شب نامه اهل سنت پیرامون شهادت حضرت زهرا (س)

001.jpg

 

 

باسمه تعالی


باتوجه به مراسم باشکوه عزاداری حضرت فاطمه زهرا (س) در سال جاری، عده‌ای از تفرقه افکنان وهابی ، شب‌ نامه‌ای را در برخی از استان های مرزی کشور توزیع کردند که در آن، شبهاتی را پیرامون شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مطرح شده بود و در پایان نوشته شده بود: (تقلید کورکورانه را بگذارید و به تبلیغات تاجران بازار مذاهب و تعصب توجه نکنید خودتان به میدان تحقیق در آیید وحق را ازباطل تشخیص دهید). با توجه به تماس‌های متعدد، تصمیم گرفته شد برای روشن اذهان مسلمانان پاسخ مختصری در اختیار عموم قرار گیرد.

۱٫ چرا حضرت علی (ع) در آن صحنه هیچ واکنشی از خود نشان نداد ؟

اولا: امام علی (ع) در قدم نخست از خود واکنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره می‌نویسد :
عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
تفسیر آلوسی :۳/۱۲۴ .
نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی که باشد ، نشانگر این است که واکنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم شیعه وجود داشته است .
ثانیاً: برفرض این که واکنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده که پیامبر اسلام (ص) در مکه مکرمه ، در قبال، شکنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واکنش نشان نداد.
ثالثاً: وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع کردند ، عثمان هیچ واکنشی از خود نشان نداد .


۲ . چرا بعد از شهادت همسر خود فاطمة الزهراء علیها السلام ، انتقام او را نگرفت یا به فکر انتقام نبود ؟

اولاً: به همان دلیلی که پیامبر اسلام (ص) از کسانی که قصد ترور آن حضرت را داشتند انتقام نگرفت. با این که طبق نقل صحیح مسلم (ج ۸ ص ۱۲۳) «اثنى عشر منهم حرب لله ولرسوله فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد» دوازده نفر آنان محارب خدا و پیامبر در دنیا وآخرت بودند، پیامبر گرامی (ص) در پاسخ حذیفه و عمار که تقاضای قتل تروریستها را کردند، فرمود: به صلاح نیست که شایع کنند که پیامبر اصحاب خود را به جرم تروریست بودن می کشد. «أکره أن یتحدّث الناس أنّ محمداً یقتل أصحابه» .
تفسیر ابن کثیر ج ۲ ص ۳۲۳٫
ثانیاً : پیامبر اسلام بعد از فتح مکه ، از وحشی قاتل حضرت حمزه ، انتقام نگرفت ، علی (ع) نیز از سنت پیامبر اسلام (ص) پیروی کرد .

۳ . چرا با قاتلان دختر رسول خدا ص میانه خوبی داشت ؟

حضرت علی (ع) نه تنها با قاتلان فاطمه (س) میانه خوبی نداشت ؛ بلکه در صحیح‌ بخاری آمده که حضرت علی دوست نداشت چهره عمر را ببیند
کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ .
و همچنین ابوبکر را استبدادگر می دانست : وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالأَمْرِ
صحیح بخاری: ۵/۸۲ ، ح۴۲۴۰ .

۴ . چرا همواره از عمر تعریف و تمجید می‌کرد ؟

اولاً : آن چه که به حضرت علی (ع) نسبت می دهند که در در خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه از عمر تعریف کرده درست نیست و نامی از عمر در خطبه نیست ، بلکه صبحی صالح ، از علمای اهل سنت می‌گوید مراد یکی از اصحاب حضرت علی (ع) است .
نهج البلاغة ، صبحی صالح ، خطبه ۲۲۸ ، ص ۳۵۰ .
ثانیا ً: علی (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه، عمر را مجموعه‏اى از خشونت، سختگیرى، اشتباه و پوزش طلبى می داند
و میگوید:
سوگند به خدا مردم در حکومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رویى‏ها و اعتراض‏ها شدند،و من در این مدت طولانى محنت‏زا، و عذاب آور، چاره‏اى جز شکیبایى نداشتم.
ثالثاً : بنا به نقل صحیح مسلم نظر امام علی (ع) در باره ابوبکر و عمر این بود که آنان دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار بودند .
صحیح مسلم : ج ۵ ص ۵۲ ح ۴۴۶۸٫

۵ . چرا حضرت علی حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچ‌گاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نکرد ؟

اولاً: در خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه آمده که علی (ع) به هنگام دفن حضرت زهرا (س) فرمود:
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ
از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که نزد خدا بروم .

ثانیاً: علی (ع) در دوران حکومتش نزد سلیم بن قیس از شهادت حضرت زهرا یاد کرد و فرمود:
فاطمه (س) از دنیا رفت در حالى که اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقى مانده بود.
کتاب سلیم بن قیس ، ص۶۷۴ .

ثالثاً: ابن عباس می‌گوید:علی (ع) در جنگ صفین از کتابى که به املای پیامبرو به خط خودش بود برایم خواند که چگونه حضرت زهرا علیها السّلام شهید مى‏شود
کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، ص۹۱۵ .

۶٫ چرا حضرت علی (ع) سه تن از فرزندان خویش را به نام‌های ابوبکر ، عمر ، عثمان نامگذاری کرد ؟

اولاً : این نام‌ها آن زمان مرسوم بود، ابن حجر عسقلانی در الإصابة نام ۲۱ نفر از صحابه را می‌آورد که اسم آن‌ها عمر و ۲۶ نفر عثمان و سه نفر ابوبکر بوده .

ثانیاً : نام برخی از اصحاب ائمه (ع) ، یزید بن حاتم ، یزید بن عبد الملک ، یزید بن عمر بن طلحه و … . آیا آن‌ها به خاطر علاقه به یزید بن معاویه ، بود؟ .

ثالثاً : ابوبکر که کنیه یکی از فرزندان علی (ع) هست ، نام او محمد بوده.
التنبیه والاشراف ص ۲۹۷، الارشاد ج ۱ ص ۳۵۴ .
و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت.
مقاتل الطالبیین ، ص ۵۵ و تقریب المعارف ، ص ۲۹۴٫
و عمر بن الخطاب به دلیل خشونت ذاتی که داشته ، نام فرزند علی (ع) را همنام خود قرار داد
وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه .
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۱۹۲، تهذیب التهذیب ج ۷ ص ۴۲۷٫
هم چنین نام تعدادی از مسلمانان را نیز تغییر ‌داد.
اسدالغابة ج ۳ ص ۲۸۴، طبقات ج ۶ ص ۷۶ ، الاصابة ج ۵ ص۴۷۲٫

رابعاً : اگر نامگذاری نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هیچ کدام از فرزندان خود را علی وحسن و حسین (ع) نامگذاری نکردند.

۷٫ راستی چرا حضرت علی دختر خود به نام ام کلثوم را از همان همسر شهیدش بدنیا آمده بود ، به نکاح قاتل همسر خود درآورد ؟

اولاَ: وقتی علی (ع) از دادن دخترش به عمر مخالفت کرد، عمر به عباس عموی پیامبر گفت اگر علی به من دختر ندهد دو نفر را وادار می کنم که به دروغ شهادت دهند که علی دزدی کرده و دستش را قطع می کنم.
کافی ، ج ۵ ، ص ۳۴۶ .

ثانیاً: هیثمی از علمای بزرگ اهل سنت نوشته اشت: در برابر اعتراض عقیل به این ازدواج ، علی (ع) خطاب به عباس فرمود:
درة عمر أحرجته الی ماتری
خشونت عمر باعث این کاری که می بینی گردید.
مجمع الزوائد ج ۴ ص ۲۷۲، معجم کبیر ج ۳ص۴۵٫

ثالثاً: علمای اهل سنت نوشته اند:
عمر بن خطاب قبل از ازدواج با ام کلثوم ، ساق پایش را لمس می‌کند و او را در بغل گرفت و بوسید. وام کلثوم از این کار زشت، عصبانی شد و به وی گفت: اگر تو خلیفه نبودی، دماغت را می شکستم، چشمت را کور می کردم
الاصابه، ابن حجر: ۸/۴۶۴ و سیر أعلام النبلاء، ذهبی:۳/۵۰۱٫ تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج ۶، ص ۱۸۰٫

اگر این قضیه صحت داشته باشد، باید طرفداران خلیفه پاسخ دهند که آیا درست است که حاکم اسلامی که باید حافظ ناموس ملت باشد، خود با ناموس مردم این چنین کند؟
سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می گوید:
وهذا قبیح والله، ثمّ بإجماع المسلمین لایجوز لمس الأجنبیّة فکیف ینسب عمر إلى هذا ؟
به خدا سوگند این کاری که از عمر نقل می کنند، قبیح است دست زدن به دختر نامحرم حرام است …
تذکرة خواص الأمة : ۳۲۱٫

۸ . چرا حضرت امام حسن و امام حسین (ع) مادام العمر از شهادت مادرشان توسط عمر یادی نکردند؟ در هیچ یک از منابع شیعه و سنی در این باره مطلبی وجود ندارد .
اولاً:‌ امام حسن (ع) در مناظره‌ای که با معاویة و دار ودسته وی داشت ، خطاب به مغیرة بن شعبة فرمود:
تو همان هستى که فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را کتک زدى ؛ تا آنجا که خون آلود شد و فرزندی که در رحم داشت سقط کرد.
احتجاج طبرسی ، ج۱، ص ۲۷۸٫

ثانیاً: امام حسین (ع) نقل می کند که امام علی (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود :
بر این مصیبت بزرگ همچون مادرى که فرزند از دست داده مى‏نالیدم . یا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفیانه به خاک سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشکارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن که هنوز از رحلت تو دیرى نپائیده و یاد تو فراموش نگشته است .
الکافی ج ۱ ص ۴۵۸ و الأمالی ، المفید – ص ۲۸۲ .

ثالثاً: آیا در عصری که عمر بن خطاب به بهانه جلوگیری از گریه بر میت تازه گذشته ، شبانه و بدون اجازه وارد خانه مردم می‌شود و زن‌ها را کتک زده و حجاب از سر آن‌ها بر می‌دارد ، می‌توان مجلس عزاداری برپا کرد؟
المصنف ، عبد الرزاق ج ۳ ، ص ۵۵۷ .

۹ . چرا مردم مدینه در قبال قتل دختر پیامبر ص سکوت کرده و هیچ اقدامی نکردند؟

اولاً: آیا عمل مردم مدینه ملاک حقانیت است یا عمل امیر المؤمنین (ع) ؟پیامبر اکرم (ص) فقط در حق علی فرموده :
علی مع الحق والحق مع علی
علی با حق و حق با علی است .
تاریخ بغداد:۱۴/۳۲۲ ومجمع الزوائد :۷/۲۳۷٫

ثانیاً: مگر مردم مدینه نبودند که در برابر کشتن عثمان و تعرض به همسر او عکس العملی از خود نشان ندادند واجازه ندادند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و مجبور شدند او را در قبرستان یهود دفن کنند تا معاویه در زمان حکومتش قبرستان یهود را به قبرستان بقیع متصل ساحت.
تاریخ طبری ج ۳ ص ۴۶۸ و۴۳۸٫

۱۰٫ چرا شما تا چند سال پیش از جریان شهادت بی خبر و فراموش بودید و الآن بیادتان آمد؟ تقویم‌های پیش ۱۳۷۲ .

اولاً : جوینی از علمای اهل سنت و استاد مورد تأیید ذهبی از رسول اکرم (ص) قضیه غصب حق فاطمه زهرا و شکستن پهلوی آن حضرت وسقط محسن او و شهید نمودن آن بزرگوار را نقل می کند.
فرائد السمطین ، ج۲ ، ص۳۴ و۳۵ .

ثانیاً : حضرت علی (ع) به هنگام دفن فاطمه (س) فرمود:
وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا .
به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه علیها السّلام بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده، و یاد تو فراموش نگشته است.
نهج البلاغه خطبه ۲۰۲٫

ثالثاً: در بند ۸ سخن امام حسن و حسین (ع) در باره شهادت حضرت زهرا نقل شد.

رابعاً: کلینی از امام کاظم (ع) نقل می کند که فرمود:
إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام ) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ …
فاطمه صدیقه و شهیده بود.
کافی ج۱، ص ۴۵۸ .

خامساً: در طول تاریخ همه ساله ایام فاطمیه، شیعیان به مناسبت شهادت حضرت زهرا مراسم عزاداری اقامه می کردند و بعد از انقلاب هم این مراسم در بیوت مراجع عظام و رهبری اقامه می شود.

سادساً: امام خمینی (ره) روز ۱۸ اسفند ۱۳۶۰ (۱۳ جمادى الاول ۱۴۰۲٫) فرمودند: من هم وفات و شهادت بانوى بزرگ اسلام را بر همه مسلمین و بر شما برادران عزیز ارتشى، سپاهى و بسیج و بر حضرت بقیة اللَّه- ارواحنافداء- تسلیت عرض مى‏کنم.
صحیفه امام/ ۱۶/۸۷٫

سابعاً: شهرستانی ، از علمای اهل سنت می‌نویسد :
عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ( علیها السلام) ضربه زد که منجر به سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد . عمر ، فریاد می زد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید ؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود » .
الملل والنحل ، شهرستانی ، ص۸۳ .

سابعاً: ابن تیمیه حرانی ، قضیه هجوم به خانه فاطمه را قبول می‌کند ولی با توجه به عنادی که دارد به فکر توجیه آن بر می آید.
منهاج السنة ، ج۴ ، ص۲۲۰ .



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 5 فروردين 1392
سبب شهادت حضرت زهرا(س) از زبان امام صادق(ع)

سبب شهادت حضرت زهرا(س) از زبان امام صادق(ع)

امام صادق(ع) فرمود:

فاطمه سلام الله عليها در سوم ماه جمادی الثانی سال 11 هجری در روز سه شنبه به شهادت رسید!
سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد.
بحارالأنوار ج : 43 ص : 171



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: سبب شهادت حضرت زهرا(س) از زبان امام صادق(ع) , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده :
تاریخ : یک شنبه 4 فروردين 1392

على بن معمر روايت كرده:
امّ ايمن پس از رحلت حضرت فاطمه عليها السّلام گفت: نمى‏توانم جاى فاطمه را در مدينه خالى ببينم. و لذا از مدينه خارج و به سوى مكّه حركت كرد، در بين راه، در محلّى به نام «جحفه» عطش و تشنگى شديدى بر او غلبه كرد به طورى كه ترسيد كه مبادا در اثر تشنگى از دنيا برود، پس چشمان خود را به آسمان دوخته عرضه داشت: خداوندا! آيا مرا تشنه مى‏گذارى در حالى كه من خادم دختر پيامبرت بوده‏ام؟! على بن معمر گويد: در اين حال دلوى آب از آبهاى بهشتى براى او فرود آمد، پس بعد از نوشيدن از آن آب، تا هفت سال گرسنه نشد و چيزى نخورد.
مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 386.

 

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: رحلت حضرت فاطمه س , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده :
تاریخ : یک شنبه 4 فروردين 1392

پيامبر خدا فرمود:
هر گاه زهرا را مشاهده مى‏كنم، آن ستمهايى به يادم مى‏آيد كه بعد از من در حقّ او خواهد شد.
گويا مى‏بينم كه ذلّت داخل خانه وى شده باشد. احترامش از دست رفته باشد. حقّش را غصب كرده باشند. از دريافت ارث خود ممنوع شده باشد.
پهلوى او شكسته شده باشد. جنين وى سقط شده باشد و او فرياد مى‏زند:وا محمّداه! ولى كسى به دادش نمى‏رسد، استغاثه مى‏كند ولى كسى به فريادش نخواهد رسيد. لذا بعد از من دائما محزون، غصّه‏دار و گريان خواهد بود.
ترجمه بحار الأنوار 597 ترجمه: ..... ص : 597

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده :
تاریخ : یک شنبه 4 فروردين 1392
اخرین اذان بلال برای حضرت زهرا(س)

اخرین اذان بلال برای حضرت زهرا(س)

وقتى پیغمبر خدا(ص) از دنیا رحلت نمود بلال از گفتن اذان خوددارى كرد، و گفت: من بعد از پیامبر خدا(ص) براى احدى اذان نخواهم گفت. روزى فاطمه زهرا(س) فرمود: دوست دارم صداى اذان مؤذن پدرم را بشنوم. و چون این سخن به گوش بلال رسید، مشغول گفتن اذان شد. هنگامى كه بلال دو مرتبه گفت: اللَّه اكبر، حضرت فاطمه(س) به یاد روزگار پدرش رسول خدا افتاد و نتوانست از گریه خوددارى نماید. و زمانى كه بلال گفت: اشهد أن محمّدا رسول اللَّه، فاطمه علیها السّلام صیحه‏اى زد و با صورت خود سقوط و غش كرد!! مردم به بلال گفتند: از گفتن اذان خوددارى كن! زیرا فاطمه(س) دختر پیغمبر(ص) رحلت كرد. مردم فكر كردند كه فاطمه(س) از دار دنیا رفته است! بلال اذان را تمام نكرده قطع نمود. پس از آنكه فاطمه زهرا(س) به هوش آمد به بلال گفت: اذان را تمام كن. ولى بلال نپذیرفت و به آن حضرت گفت: اى برترین زنان! من از اینكه هر گاه صداى اذان مرا مى‏شنوى و این همه ناراحت مى‏شوى مى‏ترسم. لذا حضرت فاطمه علیها السّلام وى را معاف نمود.



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده :
تاریخ : یک شنبه 4 فروردين 1392
وصیت نامه فاطمه زهرا(س)

وصیت نامه حضرت فاطمه (س)

هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنة حق والنار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور. یا على انا فاطمة بنت محمد (ص) زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنیا والاخره انت اولى بى من غیرى حنوطى و غسلنى و كفنى باللیل و صل ولدى السلام الى یوم القیامه .

این وصیت نامه دختر رسول خداست در حالى وصیت مى كند كه شهادت می دهد خدایى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص) بنده و رسول اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت كه هیچ شكى در آن نیست فرا خواهد رسید و ذات الهى جمیع مردگان را از قبور برانگیزاند و زنده گرداند و همه را وارد محشر فرماید.

اى على من فاطمه دختر حضرت محمد هستم خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت براى تو باشم و تو از دیگران بر من سزاوارترى .على جان حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار و شب مرا دفن كن و هیچ كس را اطلاع نده. اینك با شما وداع می كنم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم.

منبع:

بحارالانوار، جلد 43، ص 214.



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: وصیت نامه حضرت فاطمه(س) , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده :
تاریخ : یک شنبه 4 فروردين 1392
عشق زهرا...

 

 

 

 

هم او که به عشق حضرت زهرا عاشق گمنامی بود. و سالهاست که از او خبری نشده است ؛ زیرا

میگویند:

« آن را که خبر شد , خبری باز نیامد



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده :
تاریخ : یک شنبه 4 فروردين 1392
آخرین هفته سال است کجایی آقا؟

 

آخرین هفته سال است کجایی آقا؟


عمر ما رو به زوال است کجایی آقا؟


یک نفر عاشق اگر بود زمین می فهمید


عاشقی بی تو محال است کجایی آقا؟


 

 

عید و امام زمان

امام صادق علیه السلام: هیچ نوروزی نیست مگر اینکه ما در آن منتظر فرج هستیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست. ایرانیان آن را حفظ کردند و شما (اعراب) آن را وانهادید.

منبع: بحار، جلد ۵۹ صفحه

السلام علی المهدی الذی وعده الله العجزوجل به الامم ...

یا مهدی , بهار بی روی تو لطفی ندارد ...
یا مهدی , جهان بی روی تو صفایی ندارد ...
یا مهدی , جان ما بی روی تو حالی ندارد ...

بهار آمد ...
بهار من نیامد ...
گل آمد ...
گلزار من نیامد ...


اللهم عجل لولیک الفرج ...

 

صد مبارک به تو آن عیدکه فردا باشد

نوروز نوید وصل دلها باشد


امید که با فضل خداوند جلیّ

سال فرج مهدی زهرا باشد

 

 




:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 29 اسفند 1391
يا زهرا...

گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کار می کرد

هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردند

بعضی از قمار بازای بزرگ تهران استخدامش می کردند

میشد بادیگارد قماربازا...

بچه که بوده باباش می میره

خودش می مونه و مادرش

کاری از دست مادر هم بر نمی یومد

سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه

تا از کلانتری زنگ می زدند ، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره

وقتی می رفت کلانتری همه می شناختنش و می گفتند مادر شاهرخه

خیلی ها می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته ، چرا نفرینش نمی کنی؟!!!

مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت:

خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان عج قرار بده

خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت

می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان عج کجا؟!!!!

اما انگار اثر دعای مادر رو نادیده گرفته بودند

 

... سال 57 همراه انقلاب ، درون شاهرخ هم انقلابی بپا شد

توبه کرد و شد عاشق امام خمینی

رفت جبهه و کاری کرد کارستون

عراقی ها تا می فهمیدند شاهرخ توی منطقه ی عملیاتیه ، تنشون می لرزید

صدام برا سرش جایزه بزرگی گذاشته بود

تا اینکه بالاخره توی یه عملیات شهید شد

پیکرشم برنگشت

انگار می خواست حضرت زهرا سلام الله علیها براش مادری کنه...

اینه اثر دعای مادر

بچه ها نکنه از دعای خیر مادرمون محروم بشیم

نکنه مادرمون ازمون برنجه

دست مادرمون رو ببوسیم

به قول شاعر:

آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است

سلامتی همه ی مادران عزیز و شادی روح مادران از دنیا رفته صلوات

بخشی از خاطرات شهید شاهرخ ضرغام

منبع: کتاب حر انقلاب



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : شنبه 26 اسفند 1391
ايام محسنيه...

اللهم العن الجبت والطاغوت وابنتیهما ومحبیهما

هفته محسنیه از اول تا هفتم ربیع الاول

ایام شهادت حضرت محسن بن علی علیهما السلام اولین هفته بعداز شهادت رسول خدا(ص)

ایام شوم برپایی سقیفه بنی ساعده ونهادن بنیان ظلم وستم بر اهل بیت پیامبر (ص)

ایام امتحانات الهی که مومنین باید مردم را به حمایت از آل الله دعوت کنند

یابن العسکری شیعیان امیرمومنین علی علیه السلام ناله های زهرا سلام الله علیها رادر میان آتش وشهادت حضرت محسن بن علی علیهما السلام را در میان در ودیوار فراموش نخواهند کرد

یابن العسکری شیعیانت شهادت محسن بن علی علیهما السلام آن اولین پیکر خونین و جنین قربانی از خاندان نبوت را که شهادت جانسوزش برترین ندا علیه جبت و طاغوت و اولین پیشگام بر مصائب دردناک کربلا است ومعرف اهداف عاشورای حسینی است عظیم می شمارند وبه ساحت مقدس شما تسلیت عرض می نمایند

امام صادق علیه السلام با چشم گریان فرمودند: روز سقیفه وآتش زدن درب خانه امیرالمومنین وحسنین وفاطمه وزینب وام کلثوم وفضه علیهم السلام

و کشتن محسن بن علی (صلوات الله علیه)با لگد

عظیم تر و وحشتناک تر وتلخ تر از مصایبات کربلاست....( نواب الدهور جلد سوم)

به جز از او که گوید به غلام خویش قنفذ

که بزن به تازیانه تو عزیز کبریا را

به خدا که پیروانش همه گمرهند وجاهل

چو او گرفته در دست سر رشته خطا را



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 26 دی 1391
براي مهدوي زندكي كردن....

براي مهدوي زندگي كردن بايد حسيني شد وبراي حسيني شدن بايد آماده قطع تعلق شد چرا كه وقتي عشق حقيقي آمد هرچه كه رنگ تعلق دارد رنگ ميبازد اين 1قانون طبيعي است در عالم خلقت كه از هيچ عشقي نميتوان صرف نظر كرد مگربه عشقي والاترمبتلا شد وعشق و محبت بدون معرفت حاصل نميشود اگر هم بدون معرفت حاصل شود بااولين بادپاييزي خزان ميشود به اميد آنروزي كه اين عشق ومعرفت حاصل شود وچشممان به جمال نوراني آقايمان روشن گردد

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : چهار شنبه 20 دی 1391
والطور...

 

 

والطور

سوگند به طور
سرزمین نیزه های شکسته
سرزمین علمهای افتاده
سرزمین مشکهای تشنه
سرزمین خیمه های سوخته
و کتاب مسطور فی رقٍّ منشور
سوگند به نامه نگاشته
در طوماری گسترده
و کتاب مسطور، همان پیکر در خون تپیده است
تکه تکه شده
چونان برگهای فرو ریخته از غارت پاییز
زخمی و تاولناک
بر گستره خونین خاک
والبیت المعمور
سوگند به خانه آباد
و خانه آباد، همان مدفن آفتابی کربلا است
مطاف فرشتگان شوریده و غبار آلود
تا صبح محشر
والسقف المرفوع
و سوگند به مزار رفیع آفتاب
که تمام نقاط تاریک جهان را
روشن کرده است
از شفافیت اشکها
بر ستونهای افراشته از آه
والبحر المسجور
و سوگند به دریای افروخته
و دریای افروخته همان سینه سوزان نینواست
و همان چشمان خونین زینب، سراسیمه بر بلندای تل
و اوست «مزمّل»
مزمل به خون خود
که در ظلمت شب ضلالت برخاست
و تاریکی را
پرده پرده
شکافت
و حق را روشن کرد
چونان ستاره ای که فرود آمد از آسمان
والنجم إذا هوی
و یارانش مزمل بودند
به خون خود
چونان یاران پیامبر
در روز احد
ایستاده بر فراز روشنی
و پیامبر فرمود:
ایشان را با رختهای خونین
به هم پیچیده دفن کنید
که من بر ایشان شاهدم
والضحی
و نور باریدن گرفت
به هم پیچیده در خون
بی تن پوشی و عمامه ای
بی انگشتی و انگشتری
چونان خورشیدی سر برهنه
و هذا ذکر مبارک
و خداوند
موضوع تکلم با موسی را شجره مبارکه نامید2
و شجره زیتونه را در سوره نور، مبارکه خواند3
و عیسی را مبارک نامید
و آب را مبارک نام نهاد4
و شب قدر را5
و حسین را
که فرمود:
مبارک است این مولود6
و چنین بود که:
آسمان سرخ
زمین سرخ
ماه سرخ می تابد
پرچمهای سیاه
سنجهای سیاه
زنجیرها سیاه می خوانند
آفتاب کبود
باد کبود
رودها کبود می درخشند
تا آن عاشورای معهود
که روز آمدن موعود است
در شامگاهان نزدیک...



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: سوگند , الطور , البحر , کتاب مسطور , فرشتگان , پاییز , البیت معمور ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : شنبه 18 آذر 1391
او خواهد آمد...

 



تو در پشت کدامين رنگين کمان پنهان شده اي که هيچ تلألؤ خيره کننده اي

 نميتواند پيدايت کند؟...

ميجويـــــمت،

 ميبويـــــمت،

ولي همچنان دل در آرزوي ديدارت مي تپــــــــد ...

و با هر تپش،

يامهدي! يامهدي! ميکند و ميگويــــــــد: انتــــــــظار،

 انتظار سخت تر از جان کندن است.

بيا که با آمدنت به پايت بوسه ها زنم و جاي پايت را با عشقي که
در

دلم نهفته است، قاب بگيرم.

بيا که با آمدنت تنهايي هاي عاشقانت را پايان دهي و

 عاشقانت را در اين وادي تنها نگذاري،

 يـــــامهدي!
دنيا ذره ذره مي سوزد در انتظار حضورت و لحظه لحظه جان مي سپارد

 در فـــــراق نوازشت.

بازآ و اين نيمه جان را با جرعه جرعه ي زندگي سيــــــراب کن.

شعله ي انتظار را با نفس پر مهرت بميران که دردي بس شکننده

 است و رنجي بس کشنده!

بیــــــا!
بيا که چشمهاي ما، روشنايي را در مسير قدمهاي تو مي جويـــد!

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: او , خواهد آمد , انتظار , مهدی , یوسف زهرا , مهدی فاطمه , عشق , معشوق , منتظر , چشم به راه ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : چهار شنبه 15 آذر 1391
ما گمشده ایم...

خبری هست ز مهدی آیا؟! از صدای بلند بغض فروخورده ی مردمان منتظر؟! یا فقط سکوت نحس هلهله عربده گون غافلان می رسد به گوش؟! هست خبری از چشمان بی پلک که درش شاخساری بی برگ ز خون ریشه دوانیده باشد از شدّت انتظار؟! یا نگاهی پاک و خیره به در، در انتظار گشودن قفل غیبت به دستان مهدی(عج)؟! خبری هست انگشتانی به دهان را که کارشان شمردن ثانیه هاست تا ظهور؟! خبری هست دندان های ز اضطراب و هیجان به هم فشرده ی مضطر را در انتظار آقا؟! هست خبری ز لبان ملتهب و خشک و ترک دیده از دویدن های بی وقفه در پی ذکر "اللّهم عجل لولیک الفرج" را؟! لَه لَه می زند آیا سینه ها ز تشنگی فراغ؟! پر پر می زند مرغ دل ز تنگی دل در فراغ؟! سوره ها برایمان معنای انتظار قرآن برای ظهور را می دهد آیا؟! کدامین خواب در دیدن خبر ظهور آقا نیمه شب ز چشمانمان پرید؟! و کدامین پلک ها در خواب ظهور تا آن سوی سدّ ابروها، پرده غفلت را بر کشید. از دیده هایمان؟! و کدامین دست های از هم باز در خواب نیمه شب ها به یاد خواهش ظهور گره گدایی به خود می زند در نماز؟! کجایند کسانی که همچون غارت زدگان در تاریکی شب دوان دوان از رخت خواب به سجاده ی نماز رخت پناهندگی بندند و مهدی را که قرن هاست به واسطه ی همین خواب غفلت به غارت رفته است طلب کنند از رب العالمین؟! کو تپش قلب ها و کو تب سر ها را در خواب های پریشان و شکسته از شوق ظهور؟! کو شامه هایی را که استشمام کند بوی پیراهن یوسفمان را؟! و کو شانه هایی را که از لرزه های لحظه های سنگین دلتنگی بشکند رخت سستی را از بدن؟! کو روشنی دیدگان کور شده از بکی را؟! کو پاهای ریشه دوانیده در خاک انتظار، ز مردانه ایستادن تا حد احتضار؟!

آری....

ما گم شده ایم نه یوسف!!!

فرسوده سر قلم و آه دل و نای جگر           یا رب فرجی، کین قال شود حال دگر

*****

قوم گم گشته باز آید به یوسف غم مخور       کلبه ات آقا شود پر ز سرباز غم مخور

آمین.



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391
العجل...

آسمان دلم ابرى و چشم هایم بارانى است. بالهاى خیالم شکسته و پرواز برایم مقدّر نیست. کاش آفتاب صبر با دلم آشتى مى کرد، کاش باز هم غنچه هاى لبخند در باغچه هایم باز مى شد و کاش فرهنگ لغت با واژه ى ظهور تو آغاز مى شد بى هدف از کوچه ها و خیابان ها مى گذرم و جز صداى خسته ى گام هایم بر روى برگ هاى خشک دیگر آوازى به گوشم نمى رسد. در داخل سینه ام مرغ جوانى بال بال مى زند گویا او هم مانند من دیگر رمقى براى انتظار ندارد.


اى مهربانم، اى که جانم فدایت باد، اى همدم وجودم و اى معشوقه زیبا جمالم، اى مظهر عشق، اى اسوه ى ایمان و اى پادشه خوبان، اى ساقى دلهاى عطش زده اى مشتاقان، اى همه وجود من اى همیشه پیروزم و اى بهترینم.
خاک پایت توتیاى چشمم بیا که دلم دیگر طاقت ندارد.

میدانیم دلت را شکسته ایم !!
باورت نداریم ....
وگر نه می آمدی ..

من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم ...
گرچه خود مرا مي شناسي ومي داني دركجايم
درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي هايم قدم بگذار!
خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو!
کلبه ي غريبي ام را پيدا مي کني،
کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي انتظار!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو!
حرير غمش را کنار بزن!اين همه بهانه ازغم توست...تو!
آنگاه مرا درياب كه سخت محتاج توام ارباب...
حرفی ندارم ؛ همه ی حرف ها هم که شنیدنی نیست !

این جا هم که مجال دیدار نیست ٬
باید سکوت کرد و همین ...

این روزها دلم سکوت می خواهد و من هم چه قدر سکوتم این روزها ...

هم چنان این جایم اما نه این جا !

سعی برای داشتن سرایی است که برای داشتنش باید سعی کرد ...
حرفی ندارم ؛ همه ی حرف ها هم که شنیدنی نیست !

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391
منتظر

... چه قدر سخته بغضی در گلو داشتن وفواره ای از اشک در گلو نهفتن وبه اجبار روزگار لبخندی بر چهره شکسته ام نهفتن وآه سردی  با سوز جانکاه کشیدن وقلبی از احساس  در وجودم نهفتن  نمی دانم چند روزی است سیب سرخی در دستم  ونگاهم بر قاب عکس چشمانم پر از لبخند زمان در انتظار" روحم پر امید در انتظار مهدی مهدی زمان هدایت کننده  زمان وتجلی دهنده قلب های در انزوا نشسته منتظرانش بیا که نرگس باغچه مان در انتظارت خشکید  ومنتظر دستان پر محبتت لحظه شماری می کند.




:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
شیخ مفید و امام زمان...

شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!

 

آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏تازد و می‏آید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.

 

پس از چندی ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج) بوده است. حالا که در احکام شرعیه خطا می‏کنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمی‏داد.

 

تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامه‏ای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفه‏ی شماست که فتوا بدهید و وظیفه‏ی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». پس از این دستور، شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.

 

نقل شده است که در مدت 30 سال، 30 توقیع از ناحیه مقدس امام عصر(عج) برای شیخ مفید صادر شد و در عنوان توقیع نوشته بود: «للاخ الاعز السدید الشیخ المفید» یعنی «برای برادر گرامی و استوار، شیخ مفید».



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
پیرزن و خدا...

پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
"خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟"
خدا جواب داد :
" بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی "

 


همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
"

شیخ بهایی




:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
خدایا شکرت...

می گفت: نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛

 

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...

شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...

هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...

و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...


http://khoda-joon.persiangig.com/khoda%20joon.gif

]



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
مولای من ...

این روزها بیشتر از هر روز دیگری دلتنگم ،

دلتنگ و مشتاق اویی که باید باشد و نیست .

 می دانم که می آیی و این حقیقت دارد ...

 

 

جملات زیبا گیله مردکی به هم می رسد ای یار، نگاه من و تو ...



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
یا الله

نده ای به خدا گفت. اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟


خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: دعا , سرنوشت , الله ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
یوسف زهرا

يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي نگار نازنين

سلام بر جمال دلربايت سلام بر صوت دلنشينت

سلام بر نگاه انسان سازت

سلام بر دستهاي پر از مهر و صفايت

يارب ما چشم انتظاران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تو هستيم .

مي نويسم بهر مولاي خوبم ، اي گل زهراء سلام الله عليها ، اي نگار نازنين ، هزار و اندي سال از ولادتت مي گذرد و هنوز ما چشم انتظار ديدار تو هستيم ، مي نويسم تا که شايد يک نظر بر ما نمايي ، تا که شايد ذره اي از درد فراق را بازگو کنم .

خدايا :

ما که عاشق نشديم تا درد عشق را بفهميم پس به ما بياموز که عاشق باشيم و در عشق بسوزيم.

هر کس به درد عشق مبتلا شد جز وصل او را درمان نيست .

خدايا:

مهدي فاطمه سلام الله عليها همان آشناي ديرينه است که در نگاه اول غريبه است .

مهدي زهراء سلام الله عليها همان غريبه آشنايي است که در دل هر عاشقي آشيانه کرده است.

خدايا :

اگر يعقوب در فراق يوسفش نابينا شد ، تو برايش پيراهن يوسف را فرستادي .

اگر قوم بني اسرائيل دچار فراق شدند، اما بعد از چهل شبانه روز ناله و ندبه ، بالاخره موسيِ عمران را برايشان فرستادي .

اما هزار سال از غيبت مولاي ما مي گذرد ....

الهه من :

عاشقان آواره صحرا گشتند ، عابدان آيه « امن يجيب » ذکرشان شد ، افلاکيان سر به فلک گماردند ،ذاکران دعاي « اللهم کن لوليک » لقلقه زبانشان شد و ذکر« مهدي بيا » زمزمه لبانشان، زمينيان کمر همت بر ساختن مساجد و حسينيه ها به نام مولايشان کردند..... تا که شايد او بيايد.

بارالها:

خورشيد هستي بخش جز تاباندن نور خود هيچ خاصيتي ندارد ، مهتاب تابان جز روشن کردن شب تاريک و ظلمت کار ديگري ندارد ،

ابرهاي پر بار جزبا ريزش باران احساس راحتي ندارند.

گلهاي بهاري هيچ خواصي جز رساندن بوي خوش ندارند و بادها وزش نسيم کار آنهاست .

خدايا :

تو به خورشيد : بگو که وقت تابيدنش پرتوي از نور خورشيد مکه را براي ما بتاباند، به نسيم بگو : که وقت وزيدنش بويي از پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها بياورد.

خدايا :

به ماه بگو: که در مهتاب خود عکس صاحب خورشيد مکه را بيندازد .

به گلها بگو: فقط بويي از گل نرگس براي ما بياورد.

به ستاره ها : بگو که در آسمان راهي رل نشان دهند که خورشيد مکه در آن سمت است .

به درختان سرو قامت بگو : که رو به سمتي تعظيم کنند که يوسف فاطمه سلام الله عليها در آنجاست .

معبودم :

عاشورائيان با فرارسيدن محرم مست ساقي کربلا مي شوند ، اما ما مهدوي ها نه فقط با رسيدن نيمه شعبان بلکه هر جمعه که از راه مي رسد خود را اسير زلف يار مي بينيم .

خدايا :

در هر گوشه و کناري از ديار عاشقان انتظار ، صبح جمعه با زمزمه هاي « اين الحسن و اين الحسين » ، بدين طريق مرهمي بر زخم هاي کهنه خويش مي گذارند .... تا که شايد او بيايد .

خدايا :

گويند غروب جمعه دلگير ترين غروب است زيرا که مولاي ما باز هم بايد در پس پرده غيبت بماند.

در غروبهاي جمعه حتي نغمه آواز پرندگان هم نغمه دلتنگي است ، و آواي فرق سر مي دهند .

الهي :

تشنگان انتظار به هر نوعي شده مي خواهند خود را سيراب کنند، اما سيراب نمي شوند ، چونکه عطش منتظران فقط با « ظهور» رفع مي شود .

خدايا :

آن امام هُمام ، مهدي منتظر در انتظاري طولاني نشسته است .

ولي

ما خود دانيم سبب اين غيبت طولاني چيست ؟

اعمال بد ما شيعه است . ليکن از کرده خود پشيمان و شرمسار هستيم و همگي به حال اضطرار افتاده ايم .

يارب الحسين :

تو که شفاي بيماران حسيني را در تربت خاکش قرار دادي و شفاي ما منتظران را در بوي پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها قرار دادي .

اي مهربانترين :

تويي که آيه « امن يجيب » را مستجاب مي کني .

پس :

به حق عمه اش زينب کبري سلام الله عليها آن عزيز غائب از نظر را برسان .



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
مکالمه مرد روحانی و خدا

مکالمه مرد روحانی و خدا – داستان

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:
“خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟”**(دنباله در ادامه مطلب)
 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: بهشت یا جهنم ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 8 خرداد 1391
قصه های یک دیدار

شیخ عباس قمی به نقل از استادش حکایت زیر را نقل کرده و از قول استاد خود بر صحت آن تأکید فراوان می کند و اهمیت زیادی برای آن قائل شده است. البته استاد شیخ عباس قمی نیز آن را از زبان شخصی به نام حاج علی بغدادی که این حکایت برایش واقع شده است، تعریف می کند.

به هر حال، قصه از زبان حاج علی بغدادی چنین تعریف می شود:

ـ هشتاد تومان سهم امام بدهکار بودم. برای پرداختن بدهی خود از بغداد به نجف اشرف عزیمت کردم. ابتدا به خدمت شیخ مرتضی رسیدم و بیست تومان به ایشان دادم. بعد از دیدار شیخ مرتضی به منزل شیخ محمد حسین کاظمینی رفتم و بیست تومان هم به ایشان دادم. سپس به دیدار شیخ محمد حسن شروقی شتافتم و به ایشان هم بیست تومان دادم و بازگشتم. در این فکر بودم که بقیه ی بدهکاری ام را که بیست تومان بود به هنگام بازگشت به بغداد به شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین بدهم.

وقتی به بغداد بازگشتم، فوراً به زیارت کاظمین شتافتم تا ضمن زیارت، بدهی خود را هم به جناب آل یاسین بدهم. بعد از آن که خدمت آل یاسین رسیدم ، اندکی از بیست تومان بدهکاری ام را خدمت ایشان سپردم و قول دادم بقیه ی آن را بعد از فروش بعضی کالایی که داشتم، خدمتشان بفرستم. پس از این قول و قرار، برخاستم تا زودتر به بغداد بازگردم؛ زیرا پنج شنبه بود و عصر آن روز می باید مزد کارگرانی را که برایم کار می کردند، بپردازم.

جناب آل یاسین از من خواست باز نگردم و شب را در کاظمین بمانم. اما وقتی موضوع پرداخت مزد کارگران را به ایشان عرض کردم، به من اجازه ی بازگشت دادند.

ناگفته نماند هنگامی که در محضر جناب آل یاسین بودم، در خاطر داشتم که از ایشان نامه ای به این مضمون که من (حاج علی بغدادی) از دوستان اهل بیت هستم، بگیرم و وصیت کنم آن را به هنگام فوت در کفنم بگذارند؛ اما این درخواست را که در ذهنم بودم، مطرح نکردم و بازگشتم.

هنوز بیش از یک سوم از راه کاظمین به بغداد را نپیموده بودم که دیدم سید بزرگواری که عمامه ی سبز رنگی بر سر دارد از مقابل من به سوی کاظمین می رود. وقتی سید مرا دید، با گرمی احوالپرسی کرد و مرا در بغل گرفت. من نیز متقابلاً چنین کردم و بعد از مصاحفه، چهره ی یکدیگر را بوسیدیم. در این هنگام ایشان به من فرمود:

ـ حاج علی! سفر به خیر؛ از کجا می آیی و به کجا می روی؟

این پرسش در حالی بود که من آن سید را نمی شناختم؛ ولی با خودم گفتم: شاید او مرا می شناسد و تقصیر من است که چیزی از او در خاطر ندارم.

به هر حال، در پاسخ سید عرض کردم:

ـ به زیارت کاظمین رفته بودم و اکنون از آن جا باز می گردم.

سید بزرگوار در پاسخ من فرمود:

ـ امشب، شب جمعه است. بیا با هم به کاظمین بازگردیم تا در آنجا شهادت دهم که از دوستان جدم امیر المؤمنین «علیه السلام» هستی.

از این سخن سید تعجب کردم و گفتم:

ـ شما که از وضع من چندان اطلاع نداری، چگونه می خواهی شهادت بدهی؟!

سید بزرگوار فرمود:

ـ مگر امکان دارد کسی که حق مرا به جا می آورد، او را نشناسم.

به منظور سید پی نبردم و گفتم:

ـ چه حقی از شما را من ادا کرده ام؟!

پاسخ دادند:

ـ آنچه به وکیل من رساندی، همان حق من است.

بار دیگر پرسیدم:

ـ وکیل شما کیست؟

فرمودند: شیخ محمد حسن.

عرض کردم:

ـ ایشان وکیل شماست؟

فرمود:

ـ آری؛ او وکیل من است.

سپس درباره ی سایر وکلای ایشان پرسیدم تا ببینم آن چه به علمای نجف اشرف پرداخته ام، صحیح بوده است یا خیر.

سید بزرگوار تأیید کردند که آن چه پرداخته ام صحیح بوده است و همه ی آن علما ، وکیل او هستند.

حاج علی بغدادی پس از وقوع این ماجرا، از آن سید بزرگوار مسایلی را می پرسد و ایشان نیز به پرسش های متعدد حاج علی بغدادی پاسخ می دهد. سپس هر دو به زیارت کاظمین می روند.

به هنگام زیارت و نماز، آن سید ناگهان از نظر حاج علی بغدادی پنهان می شود و حاج علی دیگر نمی تواند او را مشاهده کند.

حاج علی بغدادی پس از آن که موفق به یافتن مجدد آن سید نمی شود، نزد شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین می رود و قصه ای را که برایش واقع شده بود، بازگو می کند.

شیخ محمد حسن پس از شنیدن قصه، تایید می کند که آن سید امام زمان «عج» بوده است و از حاج علی بغدادی با تأکید می خواهد که این راز را فعلاً با کسی در میان نگذارد.



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 7 خرداد 1391
دکلمه

 

 
 
 
 

« در انتظار ظهور »

از آن هنگام، که آدم بر زمین آمد و سر بر خاک غم آورد و از درد فراق جنّت و فردوس بس نالید و اشک افشاند؛ من هم ذرّه ای بودم که از فرط فراغت ناله سر دادم.

در آن وقتی که قابیل ستمگر، تیغ بر هابیل پاک افکند و او را کشت؛ برای دیدن عدل تو ای عادل شمار لحظه ها آغاز کردم.

چون به غرس نخلها پرداخت نوح پاک طینت، چشم من دنبال کشتی نجاتت در افق های نه چندان دور غرق جستجو گردید.

در آن وقتی که ابراهیم تبر را با تمام قدرتش بر هر نشان شرک می کوبید؛ با هر ضربه اش از یک قفس آزاد گشتم، بال گستردم، چشیدم طعم آزادی. همان جا از دل و جان آرزو کردم که از زندان غیبت زودتر آزاد گردی.

در همان وقتی که عیسی مرده ای را زندگی بخشید، دلم پرواز کرد و رفت تا آنجا که دیدم؛ تو چگونه مردگان را زنده می سازی.

چون که موسی در مصاف ساحران افکند چوب دستیاش را؛ در افق دیدم که شمشیرت چه سان برچید ملک ظالمین را.

محمّد خاتم پیغمبران وقتی که قرآن را تلاوت کرد “نرید اَنَّ مُنَّ” را نوید دولتت دیدم

صدای ناله ی زهرای اطهر چون فضای مهبط وحی خدا پر کرد و دست حیدر کرّار برای حفظ دین، تسلیم بند دشمنان گردید به گوش دل شنیدم، دست های انتقامت اذن پیدا کرد تا دادش از آن بیدادگرها در ظهور خویش بستانی.

علی مرتضی “فزت و رب الکعبه” را چون گفت تیغ ذوالفقارش برق خود بلعید؛ در نیام خویشتن خوابید تا چون قبضه اش گیری شَرر بارد به جان دشمنان حق.

چون سبط اکبر مجتبّی نوشید آب کوزه مسموم را؛ از عمق آب کوزه ها من خود شنیدم این ندا:

مهدی بیا! مهدی بیا!

تیغی که در دست ستم، می ریخت ثارالله را؛ فریاد می کرد: ای خدا کی منتقم خواهد رسید؟ کی ظلم گردد ناپدید؟ کشتند دیوان خسروان. ظلمت سرا شد این جهان. امان از آن کسانی که گل نرگس نمی خواهند. گل نرگس لطافت دارد و پاکی؛ ولی آنها به دست و پای او زنجیر می بندند و مدّت های طولانی به زندانش می اندازند. گهی بر خوشه انگور، زهر مرگ می ریزند؛ نمی دانند که آن انگور هم، محو تماشای نگاه گرم نرگس هاست.

و اکنون هم، و اکنون هم، برای من، برای ما، فقط یک شاخه نرگس به جا مانده و بویش از وَرای سالها و قرن های دور مشام جانمان را محو خود کرده است و او مهدی است.

نگاهم را، به قلب آسمان زرد افکندم. دلم بی تاب و چشمان شبم بی خواب. گل نرگس نمی بینم و گلدان های خالی را درون خانه می چینم. ندارد بی گل نرگس صفا گلدان؛ ولی دارد نشان از دوری و حرمان. دل ما از همان آغاز خلقت، منتظر بوده است.

نمی دانیم آیا باغبانِ دل، دل ما را پر از آلاله خواهد کرد؟

نمی دانیم آیا تا زمان بازگشتش، شمع های جان ما پُر تاب خواهد سوخت؟

ولی هر سال قلب ما به وقت نیمه شعبان تپش های دگر دارد و با امید، نگاهش را به سمت درب خانه می نشاند و در تک ضربه هایش ناله امید می جوشد.

اگر چه سینه ها لبریز فریاد است و روح و جان ما، آلوده از ظلم است و بیداد؛ ولی دست دعامان رو به سمت آسمان رفته و روز جمعه دلهامان به سمت کعبه می چرخد؛ به این امید که قبل از رفتن خورشید از دروازه های شب، طلوع دیگری جان جهان را آذرین سازد.

خداوندا! ببین دستان ما خالی است. ببین دل های ما در انتظار عشق می سوزد.

تو را سوگند! بر یکتا گل نرگس، همین امسال را پایان وقت انتظار ما مقدّر کن. جهان را عطر آگین، با دم خورشید خاور کن.

خداوندا! اگر خواهی که روح ما از این اجساد بستانی؛ تو را سوگند، بر مردی، که میدانی ظهورش آرزوی آخرین ماست؛ به وقت مرگ او را بر سر بالین ما بفرست. به نزد قلب های ساکت و غمگین ما بفرست. اجازَت ده که ما دستش به جان گیریم و بر این سینه بیمار بگذاریم و دست دیگرش را روی چشم خسته و تب دار بگذاریم. با او از تمام لحظه های منتظر بودن، سخن گوییم. ز رنج ظلم های رفته بر این جان و تن گوییم و گرد کفش هایش را به اشک چشم برگیریم. نگاه واپسین را بر رخ ماهش بیندازیم؛ سپس عزم سفر گیریم.

بیا مهدی! بیا مهدی! که درد انتظار تو، فروغ دیده ها را کشت و آتش در درون سینه ها افروخت؛ از آن آتش، پر پروانه دل سوخت؛ سپس در اشک شمع عمر مدفون شد.

بیا مهدی! بیا مهدی! که تا پروانه جان گیرد؛ دو بال پر توان گیرد؛ کند پرواز را آغاز شود؛ محو نیاز و راز.

[بیا مهدی! که دلهامان دگر تاب و تحمّل را ز کف داده است (۲)

[بیا، جان را فدا کردن برای یک نگاه تو، برای شیعیان راستین منتظَر، ساده است...] (۲)



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : شنبه 6 خرداد 1391
آیا ما منتظریم؟
انتظار، سرفصل امید به آینده‌ای روشن و مایه عشق و شور و امید و تلاش برای آماده‌سازی خود و جامعه برای آمدن و ظهور امام منتظر است. انتظار، هرگز یك روحیه بازدارنده، فلج‌كننده و یأس‌آور نیست، بلكه موجب دوركردن عنصر بدبینی به آینده، از نهاد انسان در جامعه بشری است. انتظار، معیار ارزش انسان‌ها است. آرزوها و آمال انسان‌ها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد و تعالی آن‌ها است. آرزوهای متعالی، حكایت از كمال روح و رشد شخصیت انسان‌ها می‌كند؛ برعكس آرزوهای حقیر و بی‌ارزش، نشان از بی‌اهمیتی و رشدنیافتگی افراد دارد. آرزوها، انسان را به حركت وا می‌دارد.

انتظار، اعتراض دائمی برضد بی‌عدالتی‌ها است؛ نجات از سكون و ركود است، ‌در صحنه‌بودن است. انتظار، نقش مهمی در سازندگی، پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت دارد. اگر انسان منتظر، به وظایفی كه برای او شمرده شده است عمل كند، به الگوی مطلوب انسان دیندار دست می‌یابد.

انتظار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اقتدای به او، ‌بیعت با او و سرسپاری به فرمان او است؛ سنگربانی عقیده، مرزبانی اندیشه و مبارزه در راه پاسداری از حریم دین و ولایت است. انتظار فرج، كار است، حركت است، تلاشی هدفمند است و با بی‌هدفی، سكون و تن‌آسایی سازگاری ندارد. مگر می‌شود در انتظار سرسبزی روزگاران بود و در فصل برگ‌ریزان، از پا نشست؟

منتظر، تلاشگری نستوه است كه برابر هر انحرافی می‌ایستد و با الهام از شیوه و آیین امام و مقتدای مورد انتظار خویش، در راه اصلاح خود و جامعه‌اش به جهاد و مقاومت می‌پردازد. از آن زمان كه فرشتگان الهی به امر خدا، برابر حضرت آدم علیه السلام سر به سجده فرود آوردند، بحث از انتظار موعودی از سلاله آخرین پیامبر الهی به میان آمد. دیگر این، وظیفه تمام فرستادگان آسمانی شد كه منتظر باشند و دیگران را هم به انتظار دعوت كنند. آن زمان كه لوط، برابر فاسدان قوم خود قرار گرفت و گفت: «كاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تكیه‌گاهی استوار پناه می‌جستم»(1) اندیشه انتظار قائم، در روح و جانش جاری بود. امام صادق علیه السلام فرمود:

حضرت لوط علیه السلام این سخن را نگفت، مگر برای تمنای دسترسی به قدرت قائم ما. و آن تكیه‌گاه استوار، چیزی نبود، جز استواری و توانایی یاران او ... (2).

انتظار، در زمان غیبت و عدم حضور ظاهری امام در جامعه، به نوعی، اعلام پذیرش ولایت و امامت آخرین وصی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است و همین انتظار موجب می‌شود ارتباط شیعیان با امامشان ـ اگرچه به صورت ارتباط قلبی و معنوی ـ حفظ شود.

اما به‌راستی منتظر واقعی كیست؟...

منتظر واقعی، كسی است كه به امامش معرفت داشته باشد؛ یعنی اعتقاد به ولایت و معرفت به شخصیت او. اعتقاد به ولایت، تعهد و پیمانی است كه جز با اطاعت كامل نمی‌شود. كسی منتظر واقعی است كه علاوه بر خودسازی به دیگرسازی نیز بپردازد، تا از این طریق، زمینه‌های ظهور آن حضرت را فراهم سازد.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از این‌كه ستاره پرفروغ امامت امامان علیهم السلام طلوع كند، برترین جهاد امتش را انتظار فرج دانسته است؛ زیرا انتظار فرج، انتظار جهاد و انقلابی عظیم بر ضد تمام ظلم‌ها و جنایت‌ها و اجرای عدالت به تمام معنا در سراسر جهان است. حضرت علی علیه السلام در حدیثی فرموده است:

كسی كه در انتظار اقامه نماز به سر برد، در طی زمان انتظارش، در حال نماز به شمار می‌رود.(3)

پس كسی كه در انتظار اقامه دین حق و برپایی دستورهای الهی در سراسر جهان است، چه پایگاه و منزلتی دارد؟ در زندگی ظاهری دنیا، هر امام، در عصر خود به حمایت و یاری پیروان و شیعیان خود نیاز دارد. امام، اگر علی علیه السلام هم باشد، اگر حمایتگری نیابد و شاهد خیانت دوستان باشد، مجبور به خانه نشینی است، تا چه رسد به امامی كه در غیبت به‌سر می‌برد و انقلاب بسیار عظیمی در پیش دارد كه فقط با حمایت پیروان و شیعیانش تحقق خواهد پذیرفت.

اگر منتظر بازگشت یوسف زهراییم، آیا آماده استقبالیم؟...

عاشق و دلباخته گل نرگس، منتظر نشانه و علامت نیست؛ بلكه منتظر خود حضرت است و می‌داند این آمادگی، جز با اطاعت از فرامین آن امام بزرگوار، به‌دست نمی‌آید.

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود:

پس هر یك از شما باید به آنچه به وسیله آن به دوستی ما نزدیك می‌شود عمل كند و آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتی نزدیك نماید دوری كند؛ زیرا فرج ما آنی و ناگهانی فرا می‌رسد.

این حدیث، وظیفه ما را به خوبی مشخص می‌كند و ما را متوجه این امر می‌كند كه در هر حال باید آماده ظهور حضرت باشیم. امام صادق علیه السلام فرموده است:

برای ظهور و قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را مهیا سازید؛ گرچه این آمادگی در حد فراهم كردن یك تیر باشد.(4)

حضرت، برای برپایی عدالت، قیام مسلحانه می‌كند. در حقیقت، این حدیث می‌خواهد بگوید كسی كه طالب ظهور آن حضرت است، باید در جهت زمینه‌سازی نهایت جهاد و كوشش را بنماید.

امام هادی علیه السلام فرمود:

قائم آل محمد، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه واجب است در زمان غیبتش منتظر او باشند و زمان ظهورش، مطیع باشند.

بنابراین امام معصوم در این حدیث، انتظار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را واجب دانسته است.

با توجه به جایگاه بلندی كه انتظار در مكتب شیعه دارد و تأكیدها و سفارش‌های فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام بر موضوع انتظار فرج، شیعیان باید به این موضوع اهتمام بیشتر و توجهی درخور داشته باشند. باید مراقب بود اعتیاد به غیبت امام، گریبانگیر ما نشود.

هم‌اكنون هزار و اندی سال از غیبت آن امام معصوم می‌گذرد و هنوز اذن ظهور از ناحیه ذات اقدس اله صادر نشده است.

چرا تأخیر؟...

یقیناً تأخیر از ما است؛ زیرا طبق فرمایش مولایمان، این ما هستیم كه یكدل نشده‌ایم و در راه او به‌طور شایسته، قدم بر نداشته‌ایم:

اگر شیعیان ما كه خداوند آنان را در بندگی‌اش یاری كند، در عهد و وفای به ولایت ما یكدل و یك‌صدا بودند، میمنت دیدار و ظهور ما این‌قدر به تأخیر نمی‌افتاد.(5)

عدم وفای به عهد پیروانش، موجب محرومیت جهان بشریت از این فیض بزرگ خدایی شد. آیا جز این است كه زندان غیبت، دستان یداللهی او را بسته است و از تزلزل و تحیر بشریت در غم و اندوه به سر می‌برد و با دلی غمگین، همگان را به دعا برای تعجیل در فرج خویش فرا می‌خواند.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم؛ بلكه به وظایفمان مقابل حضرت كه یكی از آن‌ها دعای بسیار برای تعجیل در ظهور او است اهمیت دهیم. به راستی آیا برای ما عذری در كوتاهی از این دعای مهم باقی می‌ماند؟ چرا كه بهترین و مؤثرترین عملی كه بتوان با آن پدر مهربان ارتباط برقرار كرد و بسیار در تعجیل ظهورش مؤثر می‌باشد، دعا است.

مولای ما! شب سیاه غیبت تو بس طولانی شده است. بسیاری در این سیاهی شب به سوی دنیا می‌گریزند؛ اما سپیده دم كه آن‌ها دورش می‌پندارند، به زودی آشكار خواهد شد.

همیشه دردهایمان را برایحضرت سوغات نبریم.

پی نوشتها:

(1) سوره هود، آیه 80.

(2) بحار الانوار، ج12، ص 158.

(3) بحارالانوار، ج7، ص255.

(4) همان، ج52، ص366.

(5) همان، ج53، ص177.



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : مسافر
تاریخ : جمعه 5 خرداد 1391
مهدی (عج)و ندای مظلومیت حسین(ع)

lراجع به اينکه امام زمان (ارواحنا له الفداء) به هنگام ظهور چه مطالبي را مي گويند و با چه سخناني آغاز خواهند نمود، رواياتي است، از جمله ي آنها روايتي است که محدّث بزرگوار مرحوم شيخ علي يزدي حائري متوفاي سال 1333 هـ.ق نقل کرده است. او مي گويد: زماني که قائم آل محمد عليهم السلام ظهور کند، ما بين رکن و مقام مي ايستد و پنج ندا مي دهد:

1. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم.

2. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم.

3. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً.

4. الا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين طَرَحُوهُ عُرياناً.

5. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سَحَقُوهُ عُدواناً. (الزام الناصب ، ج 2 ، ص 282)

آگاه باشيد اي جهانيان که منم امام قائم، آگاه باشيد اي اهل عالم که منم شمشير انتقام گيرنده، بيدار باشيد اي اهل جهان که جدّ من حسين را تشنه کام کشتند، بيدار باشيد اي اهل عالم که جد من حسين را روي خاک افکندند، آگاه باشيد اي جهانيان که حق جد من حسين را از روي کينه توزي پايمال کردند.

طبق اين نقل، سه نداي اخير، مخصوص و ويژه ي جد بزرگوارش امام حسين (ع) است و مصائب جگرخراش آن سيد ابرار را بازگو مي کند و اذيت و آزارهاي جانکاهي که بر آن حضرت در صحنه ي خونين کربلا رفت، را يادآوري مي فرمايد.

نخست از قتل جدّ خود سخن مي گويد که خود اعظم المصائب و بزرگترين فاجعه، در جهان اسلام به شمار مي آيد. و در کنار همين مطلب و همراه آن مصيبت تأثرانگيز و رقّت بار، عطش امام حسين (ع) را ياد مي کنند، مصيبتي که هيچکس آن را توجيه نمي کند و حتّي درباره دشمن خود نپسنديده و روا نمي دارد و به حقيقت، لکه ننگين و عاري بر دامن بني اميه و آل زياد- عليهم اللعنه- و سپاه ديو و دد صفت کوفه و شام گرديد که براي ابد قابل رفع و زوال و شستشو نخواهد بود. آنگاه مصيبت رقت انگيز ديگري را از جدّ خود حسين (ع) ذکر مي کنند و آن روي خاک افکندن بدن مبارک آن حجت بالغه ي الهي است که در هيچ منطق و مکتبي روا نبوده و نيست. و همراه تذکر اين مصيبت، نکته ي ديگري را ذکر مي کنند که دلها را مي شکافد و اشک غم و اندوه را بر گونه، روان مي سازد و آن مصيبت عريان کردن بدن نازنين آن امام معصوم و آن انسان آزاده ي خداجو و با عظمت است که خود پناه مستضعفان و محرومان و نقطه ي بارز اميد اهل ايمان بلکه مطلق انسان ها بود.

راستي چه کسي مي تواند تحمل اين فاجعه ي بزرگ را بکند که بدن مقدس ولي اعظم پروردگار را برهنه روي خاک بيندازند؟

در آخر، از بزرگترين فاجعه اي که در کربلا صورت گرفت و به دست آن وحشي صفتان دور از انسانيت بر بدن مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) واقع شد، سخن مي گويند و آن موضوع کوبيده شدن نازنين پيکر تقوا و طهارت، بدن مقدس حسين (ع) است. موضوعي که هيچ کسي که کمترين مراتب انسانيت را دارا باشد آن را نمي پذيرد و صحّه بر آن نمي گذارد و با هيچ منطقي قابل توجيه نيست. موضوعي که هر چند انسان به کشتن دشمن سرسخت خود رضا دهد، بدان رضا نخواهد داد. مصيبتي که انسان متعارف و خالي از کينه و پستي، تاب شنيدن آن را ندارد و به حقيقت، انسان از وقوع آن در کربلا آن هم نسبت به بدن پسر ريحانه ي پيامبر اکرم (ص)، شرمسار و سربزير گرديد.



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : مسافر
تاریخ : جمعه 5 خرداد 1391

تعداد صفحات : 2
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد